پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

پسرم تب داره

سلام اصلا حال و روز خوبی ندارم.بعد از هشت تا دندون که بی هیچ مشکلی الحمدلله در اومدند این دندونای نیش خیلی پسرکم رو اذیت میکنند.از دیشب تب پندارم بالا رفته و مرتب پاشویه اش میکنم و دستمال نمدار رو پیشونی اش میزارم  یه کم خنک میشه ولی دوباره تب میکنه. پسرم اصلا بد اخلاق نیست و در عین مریضی هم ماشالله بزنم به تخته برام میخنده اما چه خنده ای آدم دلش کباب میشه برا اینکه در کمال مظلومیت و تب خنده رو لبشه و فقط یه کوچولو بد قلقی میکنه بخدا هر بچه دیگه ای بود خونه رو روی سر می گذاشت.آخه بدبختی اینه که چهار تا دندون نیش باهم لثه رو متورم کردند و می ترسم باهم در بیان و طفل معصومم خیلی اذیت بشه.به قول بابا ابراهیم آخه بچه دندون برا چیته...
25 ارديبهشت 1391

اولین روز مادر من

سلام آلبالو کوچولو دیروز روز ولادت حضرت زهرا (س) بود.اولین سالی بود که این روز برای من فقط روز زن نبود و افتخار مادر شدن رو هم در کنارش داشتم. مثل خیلی از خانم ها منم به هدیه گرفتن و طلا خریدن و ...علاقه وافری دارم اما امسال یک حس خیلی قوی در درون من ایجاد شده بود و توجه منو فقط به خنده های تو ،گل باغ زندگیم و شادی کردن و جست و خیزت جلب کرده بود. این یعنی یک تحول،این یعنی همون حس قوی مادر بودن. امیدوارم که لیاقت این اسم رو داشته باشم و بتونم همه خواسته های تو رو به اجرا در بیارم. بابایی زحمت کشید و از طرف شما و خودش برا مامان شال خرید.دستش درد نکنه، واقعا زیبا و به جا انتخاب کرده بود. امیدوارم همسری خوب برا بابایی و ...
24 ارديبهشت 1391

وای خدا جون بازم دندون

سلام سلام سلام خبر خبر دندون هشتم پندار (چهارمین دندان پایین)سمت چپ هم در اومد. مبارک باشه گل مامان دندون نیش های بالا هم هر چهار تاشون لثه رو سفید کردند،و همین روزهاست که اونها هم لثه رو باز کنن و بیرون بیان. ...
18 ارديبهشت 1391

8ماهگی پندار عسلی

سلام  پسرکم قند عسلم امروز ماهگی خود را پشت سر گذاشت و از فردا وارد ماه نهم زندگی شیرینش میشود. این ماه مراقبت بهداشتی نداره و قدو وزنش رو پایان ماه نهم چک میکنند.   مهارت های پسرک در ماهی که گذشت:   -مفهوم قایم موشک رو می دونه و با ما دالی بازی میکنه -مفهوم بگیرش رو می دونه و تا اینو می گیم چهار دست و پا یا با روروئک فرار میکنه -به طور واضح بابا،به به و آبه میگه  -غذای نی نی ها رو نمیخوره و با خودمون غذای سفره میخوره -چهار دست و پا میره -دندون هفتمش هم در اومده  فدای تو بشم من عزیزم عاشقتم مامان  ...
17 ارديبهشت 1391

در آستانه 8ماهگی

سلام عزیزم  روزها و شبها در پی هم می آیند و می روند و من لحظه به لحظه عاشق تر از قبل میشوم و تو به من وابسته تر میشوی. هشت ماه از آمدنت به خانه میگذرد و هنوز مثل روز اول بی تاب در آغوش کشیدنت هستم. فردا ماهی نو را شروع میکنی به امید روزهای خوب و خوش برای عزیزترینم. و اما .... دایی مجید حسابی شاکی شده که چرا عکس جدید نمیزاری؟ ما هم اطاعت امر کردیم و از خودمان عکسیدیم ههههههههههه: ای بابا زرنگی؟!!! برو ادامه مطلب عکسها رو ببین:   خواب بعد از حمام: قربون اون نگاه کنجکاوت مادر: مامان دست از سرم بردار،دارم تام و جری میبینم دهههههه: قربون اون دست و پای کوچولوت: کلوچه مامان: دور کمرتون چند ...
16 ارديبهشت 1391

عکس هایی در وصف عظمت پروردگار

سلام  دوستای گلم امروز صبح که پندار بیدار بود و داشتیم رو تخت با هم دوتایی بازی میکردیم صحنه ای دیدم که دلم لرزید.(البته من از این صحنه ها زیاد دیدم چون سالهای مجردی انواع و اقسام پرندگان رو داشتم و برام عادی بود این مناظر)بله پرندگان،چون این صحنه مربوط به یک مادر و جوجه گنجشک بود. قبلا هم این موارد رو که می دیدم منقلب میشدم اما امروز مادر هستم و به حرف مامانم رسیدم که میگه تا مادر نباشی نمیدونی مادر چی میکشه. عکس ها رو می زارم فقط اگر حال خوشی بهتون دست داد همه اونایی که طعم مادر شدن رو نچشیدن دعا کنین. عکس ها رو از پشت پنجره گرفتم و چون شیشه ها رفلکس هستند خیلی نزدیک رفتم بدون اینکه طفلک ها اذیت بشند یا بترسند: برو ادامه...
16 ارديبهشت 1391

دندون هفتم

سلام عزیزترینم  امروز هفتمین دندون خوشگلت (پایین سمت راست دندون پیشین)جوانه زد، و در تاریخ سیزدهم اردیبهشت هزار و سیصد و نود و یک صدف لبای قشنگت به هفتمین مروارید مزین شد. ...
13 ارديبهشت 1391

خبر خبر خبر

سلام کلوچه مامان  قربون اون خنده هات که دلبری میکنه،قربون اون دستای نازت که تا منو میبینی لوس میشی و به طرف من درازشون میکنی تا بغلت کنم. قربون ددددددددد گفتنت قربون یایایایا گفتنت قربون همه کارات برم من تنهایی. الان به فاصله یک ربع دوتا خبر خوب بهم دادند: اولین خبر: دیشب خواب خاله سمیه رو دیدم(دختر عمه ام که میشه خاله شما) که یه دختر ناز بغلشه و داد بغل من. الان براش پیام دادم که همچین خوابی دیدم،خاله سمیه زنگ زد،خندید و گفت خوابت درسته درسته.هم نی نی دارم هم دختره .  ای جاننننننننننننننننننن و فکر کنم مثل شما شهریوری بشه. دومین خبر: خاله اعظم(اون یکی دختر عمه ام)که باردار بود همین نیم ساعت پیش نی نی اش دنیا اوم...
12 ارديبهشت 1391

عمر گران میگذرد....

مادامي كه اين اطفال كنارت هستند تا ميتواني دوستشان بدار , خود را فراموش كن و به ايشان خدمت نما .  شفقت فراوان خود را از آنها دريغ مدار , مادام كه اين موهبت با توست قدرش را بدان و نگذار هيچ يك از رفتار كودكانه آنها بدون قدر داني بماند , اين شادماني كه اكنون در دسترس توست مدت زيادي نخواهد ماند.  اين دستان نرم كوچكي كه در دست تو آشيانه دارد در حالي كه در آفتاب قدم ميزني هميشه با تو نخواهد بود , همين گونه اين پاهاي كوچكي كه در كنارت مي دوند , و يا صداهاي مشتاقي كه بدون وقفه و با هيجان هزاران سوال از تو مي كنند تا ابد نيستند.  اين صورت هاي قابل اعتماد كه به طرف تو توجه مي كنند , يا بازوان كوچكي كه بر گردن تو حلقه ميشوند و لبان نرمي...
12 ارديبهشت 1391

عکسی که ندیده بودید

سلام عزیز دل مادر یدونه عکس از وقتی که یک روزه بودی و به خاطر اینکه چونه کوچولوت قدرت شیر خوردن رو نداشت ،تو بخش نوزادان بستری شدی اینجا میگذارم .میخوام وقتی بزرگ شدی بدونی که چقدر کوچولو بودی . عکس یکمی تاره چون اجازه عکاسی نمیدادند از دور عکس گرفتم. ...
3 ارديبهشت 1391
1